sohrab
Active member
زنان قشقایی سرآمد قالیبافان عشایری ایران و بلکه جهان هستند ، به این معنی که بیشترین قالیهای ممتاز و طراز اول ایلیاتی را از نظر تنوع نقش پردازی و غنای رنگ آمیزی و ظرافت بافت در مقایسه با هر ایل و طایفه دیگر قشقایی ها بافته اند . اما دستیافتی که بافندگان قشقایی را در سرتاسر دنیای فرشبافی بی رقیب ساخته و هیچ گروه بافنده دیگر نتوانتسه برتر از آن عرضه کند ، جل اسب یا رو اسبی سوزنی است که ممتازترین و رنگارنگ ترین و دلفریب ترینش را زنان قشقایی فرا آورده اند . قالیچه های عشایری تمام عیار شکرلو عرب چریانلو قالیچه های بسیار ظریف هزار نقش هزار رنگی چون کشکولیها و ایگدرهای کهن قالی خورجینکهای بی نهایت ظریف و پر جاذبه کوهی ، گلیمها و گبه های براستی افسون کننده کشکولی و آرد کپان و دره شوری ؛ روزینی های با حشمت و شاهانه و چنته ها و جوالها و مفرش ها و نمکدان ها و قلیان دانها و تنهگهای سوزنی هنرمندترین هنرمندان قشقایی با آنهمه ظرافت و ریزه کاریهای باور نکردنی هر یک همانند خود را کم و بیش در بافته های دیگر ایلات و طایفه ها دارد اما تنها جل اسب سوزنی قشقایی است که همتا و همپایه ندارد .
یکتایی جل اسب قشقایی هیچ توجیه و انگیزه ای جز این نتواند داشت که ارزش اسب برای چادر نشینان کوچرو حیاتی است و می دانیم که این قشقایی تنها ایل بزرگ است که هنوز بخش بزرگ آن در کوچ سالانه میان ییلاق و قشلاق بسر می برد . برای قشقایی های بیابانگرد که تا عصر جیب و لندرور اسب یکانه مرکب راهوارشان بود – طبیعی است که اسبان گرامی خود را همانگونه آرایش کنند که عروسان خود را و بیش بیشتر و پر وسواس تر که عروس مهمان یک شبه است و اسب یار و همدم یک عمر . چنین است که وسواس و نازک خیالی وصف ناپذیری که در تار و پودهای جلهای سوزنی قشقایی عجین گشته کمتر در قالی و گلیم قشقایی نظیر می یابد . چیزی فراتر و با روح تر از ظرافت ، چیزی که همه شر و شور طنازی است . چیزی که خود ذات و جوهر طنازی و افسونگری است .
در خور تأمل است که بیشترین چنته ها و خورجینها و جوالها و گلیمها و قالیچه هایی که زنان عشایری برای جهیز خود می بافند براستی« تنیده در دل ، بافته ز جان » هست ، اما تنها در جل اسب است که روح و جان ایل سر به سر تندیه می شود . اینجا عرصه ای است که همه هستی ایل در هر تار و پود نهفته است . شعر بی پایانی است که تمامی آرزوهای ایل را بدان سروده اند . جل است حماسه جاویدان ایل است .
یکتایی جل اسب قشقایی هیچ توجیه و انگیزه ای جز این نتواند داشت که ارزش اسب برای چادر نشینان کوچرو حیاتی است و می دانیم که این قشقایی تنها ایل بزرگ است که هنوز بخش بزرگ آن در کوچ سالانه میان ییلاق و قشلاق بسر می برد . برای قشقایی های بیابانگرد که تا عصر جیب و لندرور اسب یکانه مرکب راهوارشان بود – طبیعی است که اسبان گرامی خود را همانگونه آرایش کنند که عروسان خود را و بیش بیشتر و پر وسواس تر که عروس مهمان یک شبه است و اسب یار و همدم یک عمر . چنین است که وسواس و نازک خیالی وصف ناپذیری که در تار و پودهای جلهای سوزنی قشقایی عجین گشته کمتر در قالی و گلیم قشقایی نظیر می یابد . چیزی فراتر و با روح تر از ظرافت ، چیزی که همه شر و شور طنازی است . چیزی که خود ذات و جوهر طنازی و افسونگری است .
در خور تأمل است که بیشترین چنته ها و خورجینها و جوالها و گلیمها و قالیچه هایی که زنان عشایری برای جهیز خود می بافند براستی« تنیده در دل ، بافته ز جان » هست ، اما تنها در جل اسب است که روح و جان ایل سر به سر تندیه می شود . اینجا عرصه ای است که همه هستی ایل در هر تار و پود نهفته است . شعر بی پایانی است که تمامی آرزوهای ایل را بدان سروده اند . جل است حماسه جاویدان ایل است .