داستان این اسب مظلوم زیاده اما یه مقداره کوتاهشو تعریف میکنم
آقای زمانی این اسب رو تو کاشان میبینه و چشمش اونو میگیره اما پولی نداشته که بخره
چند روز بعد پیغام میده به آقای نیکوفر که بخرش بفرست پول تو حسابته
آفای نیکوفر هم از همه جا بی خبر که چه خوابی براش دیده ارس رو میفرسته تهران
ارس از تهران...