سواری

eslamieh

New member
او یک نجیب زاده بود که تمام زندگیاش را فدای اسبها کرده بود نتنها در مورد او گفته می شد او فرد بسیار متشخص و فروتنی بود بلکه هر شخصی سوارکاری او را میدید مجذوب نمایش و حرکات دقیق سوارکاری ماهرانه او میشد.
در سن 96 سالگی در بستر مرگ هنگامی که برادر زاده اش برای وداع به بالینش امد برای اولین بار اشگ را در چشمان عمویش دید پیر مرد با حسرت به ارامی گفت:بد شانسی بزرگیست که من درست همین حالا باید بمیرم ....
برادر زادهاش دست پیر مرد رانوازش کرد و پرسید چرا؟مرگ برای همه است و شما عمر طولانی و زندگی خوبی داشته اید.......
پیرمرد پاسخ داد بله درست میگوئی ..اما حدودا" یک هفته پیش بود که من معنی واقعی اسب سواری را فهمیدم""""

ترجمه از کتاب dancing with horses
 
بالا