رخش خزان گفت:نفس جان اشکالی نداره من از الاغ سواری بگم ؟ (آخه ما اون موقع اسب نداشتیم ) ;D
من یادمه اون موقع که کوچیک بودم پدر بزرگم الاغ داشت و هر موقع که از بیرون میومد من رو چون پسر نقلی بودمیه دور سوار میکرد و ای حال میداد
وای یه روز دیگه یادمه دم در حیاط داشتم بازی میکردم یهو دیدم که الاغ همسایه درست پشت سرم ایستاده و داره منو بو میکشه وای خدای من نزدیک بود سکته کنمداد زدم و با جیغ و داد رفتم تو خونه :'(
parvardeh bar asb گفت:من اولین باری که رسمی سوار اسب شدم،6 سالم بود که سوار اسبی به نام خیام شدم که از بهترین عرب ها بود)الانم با آخرین کره اش سواری می کنم(خیام اون موقع با وجود اینکه 34 سالش بود اما رم کرد و من رو عین پنبه با خودش برد.یه 5،6 دوری که تاخت رفت بعد من رو که فقط گردنش رو گرفته بودم و پاهام مثله کاغذ باد خورده تو هوا تکون میخورد ،پیاده کرد و خودشم ایستاد!!!
سـَــنـــا گفت:من 6 ساله بودم كه يه لگد از يه ماديون خوردم كه هنوز جاي سمش رو رونمه!!
يه بار ديگه هم به ركاب آويزون شدم اسبه داشت 4نعل ميرفت و من كشيده ميشدم رو زمين!!!![]()
نفس گفت:خیلی جالبه که تاخت میرفته و شما زمین نخوردید!
جای شکرش باقیه که سالم موندید!
كلي با خودم كلنجار رفتم اون موقع!!نفس گفت:از اینکه با وجود این اتفاقات از اسب نترسیدی و دنبال سوارکاریتو گرفتی خوشحالم سنا جان.چون بعضی از بچه ها از خاطرات بد و تلخ کودکی فرار میکنند،و خوبه که جزء اون دسته نیستی
ببين از اون موقعا حرفه اي بوديا!!parvardeh bar asb گفت:آره واقعا نمیدونم چرا نخوردم زمین...
آخي من كاملا احساستونو درك ميكنم اون موقعقهرمان گفت:الان بعد از سالیان سال هر وقت یاد اون لحظه میفتم از خوشحالی تو پوست خودم نمیگنجم![]()
![]()
8) 8)